شاید این حق شما باشد که انتظار داشته باشید آینده از امروز بهتر، یا بدتر باشد. خوشبین ها از آینده استقبال می کنند و بدبین ها از آن می هراسند.

در حرکت رو به جلو، ما چاره ای جز این نداریم که راه بازگشت به یک آینده مشخص و حتمی را پیدا کنیم و این کار، تنها از طریق یک انقلاب فرهنگی در غرب میسر است.

پس کار را از کجا باید شروع کرد؟ «جان رالز» باید جایش را در گروه فلسفه به کس دیگری بدهد. «مالکوم گلدول» باید قانع شود که از پاره ای نظراتش دست بکشد. نظر سنجان افکار عمومی باید از صحنه سیاست اخراج شوند؛ اما می بینیم که پروفسور های فلسفه و «گلدول ها» و نظرسنجان دنیا، سخت بر سر موضع خودشان ایستاده اند و به راحتی هم کنار نمی روند. هر گونه تغییر در این زمینه های پرهیاهو و جنجالی، بسیار سخت رخ می دهد، حتی اگر اندیشه و نیت خیر هم در کار باشد.

یک استارتاپ، بزرگترین میدانی است که شما می توانید بر آن حاکمیت مشخص و حتمی داشته باشید. از این طریق شما می توانید کنترل زندگی خودتان را بدست بگیرید و بر بخش کوچک و مهمی از کل دنیا نیز تاثیر بگذارید. این کار با رد تفکر رسوب یافته ی «شانس و اقبال» آغاز می شود؛ باید بپذیرید که شما یک بلیط بخت آزمایی نیستید.


#کتاب از صفر به یک